Tuesday, July 7, 2015

روز نگار

خانه
 
خانه به تمام معنا یک موجود پیر باشخصیت است با جیرجیر های خاص خودش، روح آدمهائی که بوده اند و رفته اند و هستند ،سینه سرخها و گنجشکها و عنکبوتها،  یاسها و چمن ها و علف های هرزش، و البته درهائی که همچنان سر بسته نشدن دارند. من و بچه ، در کار اضافه شدن به روح خانه هستیم و خانه از آنهاست که اگر بمانیم و بچه بزرگ بشود ، اسمش را میگذارد "خانۀ پدری" و روحش مکانی دارد برای رجوع . برعکس من که بزرگ شدۀ خانه های اجاره ای یکساله هستم و طبعم سرگردان طور
 
 
خانه زاد

حتی در خواب رویا دیدنش هم به پدرش رفته ! من همچنان امیدوارانه به دنبال نشانه ای از خودم در این آدمک کوچولو میگردم . روزها در هم سرریز میکنند و بچه به زودی یکماهه میشود. از این همه که گذشت چیزی یادم نیست و باز همه اش یک طور خوبی تا ابد ثبت است. شروعش دو چشم سیاه خیره 


همخانه

مامان ممه و بابا قنداق ، شبهای بیخوابی مرزهای هشیاری را رد کرده به سرزمین شنگولیت وارد میشوند و  به هرچیز از صداهای بالا و پائین بچه گرفته  تا رفتن شست پا در چشم خودشان از زور خستگی مثل دیوانه ها قاه قاه میخندند  

1 comment:

  1. روزنامه دیواریAugust 5, 2015 at 1:21 PM

    دو چشم خاکستری!

    ReplyDelete