Thursday, December 5, 2013

بی تاب نخواهم شد؟

در نگاه اول اصلن از هم خوشمان نیامد . یک مدت هم گم و گور شد . بعد دوباره برخوردیم به هم . این بار در حد یکبار در هفته ورزشی قهوه ای چیزی از هم خوشان آمد . تا من عکس کبریت یخ زده منتشر کردم و زنگ زد که بانو چرا آتشتان یخ زده آیا؟؟ دلایلش را گفتم و نسخه پیچیدند که باید شل کنی !! و در عالم رفاقت تصمیم گرفت خودش در اولین قدم از "شل کردگی" همراهی ام کند . طبق اصل اول ، این فیلمهای روشنفکری پنج ستاره ممنوع شد و مرا برد به دیدن یکی از این فیلمهای کمدی بی نام و نشان که از زور بی محتوائی دست به دامن باد معده و باد روده و آنجائی که راست نمیشود میشوند که مگر بیننده بخندد که البته بیننده از نوع کانادائی اش میخندید . آنقدر بد بود که هفتاد بار در طول فیلم و هفتاد بار در راه برگشت عذر طلبید وصد وچهل دفعه بخشیدمش . دو روز بعد دعوت کرد که شام . رفتیم استیک و اینقدر غذا خوب بود که من تازه فهمیدم:  مرد زیباست . کور بودم آیا؟؟ دم در خانه از باب خداحافظی یک بوس روی هوا از لپش کردم و تازه فهمیدم: مرد شیرین است . طفلک پس فردا مسافر ایران هم هست و دلش بند شده . پیغام داده که دکمۀ کتم کنده ، نخ سوزن داری؟؟! ساعت ده شب دست پاچه آمده و بعید نیست که دکمه را هم خودش کنده . حرفش نوک زبانش مانده . هی زیر چشمی نگاهم میکند . خوش دارم بزنم به صحرای کربلا کار را برایش سخت تر کنم . لذت می برم از این تلاطم درونی اش و خب ...شرم برای من اروتیک ترین حالت انسانی یک موجود نرینه بوده و هست
 نتوانست و بلند شد و نگفته رفت . توی دلم گفتم فردا زنگ میزنی . پنج دقیقه بعد زیر دوش بودم که پیغام داد بیا دم در کارت دارم . خیس بودم . نرفتم . میخواستم یک امشب را بی تاب باشد. بس که دل خودم برای بی تابی تنگ شده و بی تاب هیچکس نیست 

خونه خونه ست ، خونگی بمون




Sunday, December 1, 2013

The nameless and the name

وقتی دلم به شدت هوس تن این مرد غریبه رو میکنه که هیچ ازش نمیدونم , به همون شدتی که دلم تن تو رو میخواست که هر گوشه کنارش رو میشناختم، یاد آقامون کوهن می افتم که
 

Love went on and on
Until it reached an open door –
Then Love Itself
Love Itself was gone.