Wednesday, April 29, 2015

یادمان یک مکان:

پشت سر گذاشتن هیچ خانه ای برایم به سختی این یکی نبود چون هیچ خانه ای به اندازۀ این یکی خانۀ من نبود. همه چیزش به اندازۀ دلم ، به میل دلم ، به کام دلم.  آن روزی که قصد گرفتنش را کردم حتی نمیدانستم چطور از پس کرایه اش بر خواهم آمد ولی خانه وسیعم کرد. آنقدر که روزی که دیروز باشد، دیگر در آن جا نشدم. رفته ام ... تکه هائی از خانه اما در من ماندنیست

آغاز یک مکان:
درها درست بسته نمیشوند. کف ها جیرجیر میکنند. روح تمامیت خواه من از جولان گربه ای که دوستش ندارد و نفر سومی که می توانست نباشد راضی نیست.  نظم مالوف بهم خورده . چیزهائی سر جایش نیست، در خانه و در من . قلابهایم هنوز به خانه گیر نکرده .  دلتنگی و افسردگی از گنجه های قدیمی سرک میکشند. توصیفش میشود در تلاش برای اهلی کردن یک خانه

No comments:

Post a Comment