Sunday, November 3, 2013

... and the same confidence!!

نه که عقل به کله م بیاد و چشمهام برقی بزنه و در نور خیره کنندۀ واقعیت ببینم که عاشق کی بودم ...نه بابا ... فقط مثل اینهائی که بعد از چند تا عمل جراحی ظریف ، دکتر آروم پانسمان رو از روی چشمهاشون بر میداره و اینا پلکهای آماسیدشون رو باز میکنن و یک تصویر مه آلودی که باز بیشتر متمایل به سمت رویاست تا واقعیت جلوشون نمایان میشه . یارعلی در عکس جدیدش نشسته روی یک مبل چرمی ، رون راستش رو که من به خاطر ندارم تا به حال اینقدر فربه بوده باشه انداخته روی رون چپش ، یک لبخند نخوت آلود چپکی به لبشه ، و از همیشه کچل تره ! اونوقت در بخش کامنت ها خودش رو اینطور توصیف کرده : ال پاچینو در فلان پلان پدر خوانده . بعد یکی از رفقاش اومده نهایت تلاشش رو کرده یک شباهتکی پیدا کنه دل یارعلی نشکنه ، نوشته آره همون لبخند ...بعد یارعلی خطاب به دوسته نوشته : و همان اطمینان
 
عاشق دشمنتان بشوید عاشق خودشیفتگان نشوید . شدم که میگم 

1 comment: