Tuesday, April 2, 2013

دلی در سینه دارم سنگ خارا


همه میدانند که من چه طرفدار شعار" باید پوست کرگدن پیدا کنیم" هستم. هر آدمی که چشمش را باز کند و یک نگاه سرسری به  سرتاپای "بودن" بیندازد خر است اگر کرگدن نباشد! با این همه قرار نبوده که این شعار گرانقدر شامل پوست ارگانهای رقیق داخلی هم بشود . من در سالهای مهاجرت هیچوقت به خاک سیاه ننشستم اما سختی کم نکشیدم . تنهائی و زبان نفهمی و تنهائی و فراق یارعلی و تنهائی . بعد هم درس و کار توامان و بله ...تنهائی

البته که آنچه بدست آمده پرارزش ، حقیقی و خواستنیست اما میوۀ" سختی" همان خرمالوست . با همان طعم تلخ و شیرین . خلاصه گرد راه این هفت سال روی تن من، شده تعدادی موی سفید و البته یک دست پوست کرگدن . روی بدن و روی قلب . پیش من آه و ناله نکنید وقتی روز اول پریود به حال مرگ افتاده اید و تنهائید و دلتان می خواهد یکی ور دلتان دست نوازش بکشد و معجون در حلقتان بکند ! من می فهمم . ولی اگر من صدو چهارده ماه ، روز پریودم زار زدم و کسی نبود اشکم را خشک بکند و آخرش زنده ماندم ، شما هم می توانید . پیش من آه و ناله نکنید اگر دلتان برای یار سفر کرده تان تنگ شده و امیدی به وصال نیست و روی زمین پخش مانده اید دیریست . من میفهمم . ولی اگر من صدو چهارده ماه هر آهنگ عاشقانه ای از هر رسانه ئی پخش شد یاد چال یارعلی افتادم و غصه خوردم و جگرم خون شد و آخرش زنده ماندم ، شما هم می توانید . پیش من ننه من غریبم بازی و کنه گی برای هر امر  روزمره در نیاورید وقتی تازه مهاجرت کرده اید . بدانید انتخاب مهاجرت یعنی انتخاب یک تلخی کشدار و  جستجوی هر روزه برای شهد و عسل جهت تحمل خالی زندگی . روی کمک من حساب کرده اید؟ اشتباه کرده ای
     
با این همه من سرسختانه معتقدم که یک رسوای قسی القلب نیستم و پلان بودنش را هم ندارم . اگر همه اینها را تحمل کردید و غر نزدید و زنده ماندید و سرتان را بالا گرفتید و کمک نخواستید مگر وقتی بیم جان می رفت ... شما در تیم من هستید . شما آنکسی هستید که من دوست دارم به او کمک کنم

1 comment: