Sunday, September 22, 2013

پائیز باشد و این بوی خوش  سردِ گرم که نه فقط با نوک زبان که با پوست هم بشود مزمزه اش کرد و من حالم خوب نباشد دوباره . در شرح خودم به آقای کارگردان گفتم من آدم بی ریشه ای هستم . نگذاشت توصیف کنم بی ریشه گی را و گفت این کلمه اشتباه است برای وصف حال تو . از کجا می دانست؟ پس چه می شود گفت به آدمی که بیشتر از دو سال نمی تواند روی یک جای زمین بند شود؟ آدمی که مثل سبزۀ عید خودش را به خودش گره می زند با همان امید واهی همۀ سبزه گره زنندگان عالم . امید به آنچه که خواهد آمد و خوب میدانی که نخواهد آمد
 باد ... باد عزیز...پس کی ما را دوباره با خود خواهی بُرد؟
  

3 comments:

  1. روزنامه دیواریSeptember 25, 2013 at 11:25 AM

    پرنده. بله پرنده، نه بی ریشه.

    ReplyDelete
  2. روزنامه دیواریSeptember 25, 2013 at 11:25 AM

    پرنده. بله پرنده، نه بی ریشه.

    ReplyDelete
  3. آها ...باید میگفتم مرغ و خروس :) که جائی بین زمین و آسمان گیر افتاده اند

    ReplyDelete