یادم باشد برایت بگویم که سرآغاز ما از خیلی پیشترها بود. همان جا که من جهان سحر آمیز کتاب ها را با جهان خالی وجودم پیوند میزدم . ده مجلد به رنگ زرد نخودی که شیفته شدم و شیفته ماندم تا تو پررنگ ترین زرد کهربائی باشی تا به امروز ... نام تو سرخ است
حال مرد اما گفتن ندارد . طفلک می گوید من و تو همیشه انقلابی بوده ایم . اما مثل این که بخواهی زمستانِ دست هایت را با ها کردن گرم کنی ، ترس ته چشمهای مرد دودو میزند. ما اما مست پائیزیم , نه؟ بگذار بگویم "ما" تا فرصت هست . میگذارم بلغزی به دنیای خودت به وقتش اما این پائیزِ ماست
نام تو سرخ است
No comments:
Post a Comment