Sunday, April 28, 2013

شاید کسی باشد

پرده را کشیده و بی خیال دوش می گیرد . طرح محوی از اندامی که آنهمه دوستشان دارم پیداست . دچار یکی از آن جنونهای دلضعفه می شوم . دستم را روی پردۀ  کدر حمام می گذارم . لابد حالا  طرف او هم طرح محوی از دست من  افتاده ... دستش را روی دستم می گذارد طوری که انگشتهایش سایۀ دستم را پر کند . تماس دستهایمان فیزیک محض است . فشار بدون حرارت.   دستم را حرکت می دهم ، دستش با فاصله به دنبال دستم کشده می شود . دستم را روی بدنش می کشم .  لبهایم را روی پرده می 
 چسبانم . چیزی روی لبم می چسبد که طعمش مخلوط عجیبی از بخار آب و پلاستیک و رویاست 





Thursday, April 25, 2013

باید

باید بروم سلمانی... زلفها قیچی بخورد بلکه قابلیت حلقۀ دام بلا شدن پیدا کند باز
باید بروم پینت بال را امتحان کنم ، یا به عبارتی باید بروم پینت بال مرا امتحان کند 
بلکه قابلیت کبود شدنم خوب باشد مشتری شود
باید اجازۀ نفس کشیدن و ریدن در کانادا را تمدید کنم و طبق معمول مقادیر قابل
 توجهی بسلفم
باید بعد از جلسۀ دفاع ، برایان را به خاطر گرفتن غلطهای املائی متن تز بنده و نیاوردن به روی بنده ، دعوت کنم رستوران شیراز
باید فردا به آسا بگویم چه چشمهای رنگ زمرد عمیقی دارد پدرسگ . به نظرم کسی بهش نگفته باشد تا به حال
باید با موتور کامران عکسهای مکش مرگ ما بگیرم
و این آخری باور کردنی نیست اما ... باید لباسهای تابستانی بخرم

Sunday, April 21, 2013


وقتی می شود آدم اول زندگی کسی بود چرا باید آدم چندم زندگی یکی بود؟

Saturday, April 20, 2013

دلتنگیهائی که جدید نیست

زمخت شده ام . جریان احساسات دور و بری ها مثل نسیمی که بوزد به آدمی پوشیده در هفت لایه لباس پشمی ، قلبم که بماند پوستم را هم حتی نوازش نمی کند . یکی پیغام می دهد که دوستت دارم و من تنها حسم کمی عصبانیت است که غلط کردی گفتی و کمی فاصله و چند تائی خمیازه
از آنطرف شباهتهای غیر قابل انکاری هم به یک ماده جغد جنگلی پیدا کرده ام .  سقف تحمل بودن آدمها در فاصله نزدیک برایم رسیده به دو روز . این تازه شامل آنهائیست که دوستشان دارم . بقیه در مقیاس دیدن و ندیدن ریخت طبقه بندی می شوند . فقط سکوت باشد و چائی و کتاب و خودم.... و این خطرناک است می دانم
من اسم حال این روزهایم را میگذارم بی عشقی مطلق . پوکربازی که یک عصر تابستانی همه داروندار احساسیش را تا سکۀ آخر شرط بست روی قمار یارعلی و خب ... بد باخت . هنوز نفهمیده ام چه کنم با این خزانۀ خالی . شاید به جای خواندن روانشناسی جدائی باید  تمرکز کنم روی مدیریت ورشکستگی اقتصادی
تنها خوشحالی این روزهایم آمدن مادر است . خبر آمدن و ماندن یک ماهه اش را که داد ، تازه فهمیدم هفت سال بوده که مادر نداشته ام . آغوشی که بوی خاطره و شیرو امنیت  بدهد نداشته ام  و چقدر کم داشته ام 

Tuesday, April 2, 2013

دلی در سینه دارم سنگ خارا


همه میدانند که من چه طرفدار شعار" باید پوست کرگدن پیدا کنیم" هستم. هر آدمی که چشمش را باز کند و یک نگاه سرسری به  سرتاپای "بودن" بیندازد خر است اگر کرگدن نباشد! با این همه قرار نبوده که این شعار گرانقدر شامل پوست ارگانهای رقیق داخلی هم بشود . من در سالهای مهاجرت هیچوقت به خاک سیاه ننشستم اما سختی کم نکشیدم . تنهائی و زبان نفهمی و تنهائی و فراق یارعلی و تنهائی . بعد هم درس و کار توامان و بله ...تنهائی

البته که آنچه بدست آمده پرارزش ، حقیقی و خواستنیست اما میوۀ" سختی" همان خرمالوست . با همان طعم تلخ و شیرین . خلاصه گرد راه این هفت سال روی تن من، شده تعدادی موی سفید و البته یک دست پوست کرگدن . روی بدن و روی قلب . پیش من آه و ناله نکنید وقتی روز اول پریود به حال مرگ افتاده اید و تنهائید و دلتان می خواهد یکی ور دلتان دست نوازش بکشد و معجون در حلقتان بکند ! من می فهمم . ولی اگر من صدو چهارده ماه ، روز پریودم زار زدم و کسی نبود اشکم را خشک بکند و آخرش زنده ماندم ، شما هم می توانید . پیش من آه و ناله نکنید اگر دلتان برای یار سفر کرده تان تنگ شده و امیدی به وصال نیست و روی زمین پخش مانده اید دیریست . من میفهمم . ولی اگر من صدو چهارده ماه هر آهنگ عاشقانه ای از هر رسانه ئی پخش شد یاد چال یارعلی افتادم و غصه خوردم و جگرم خون شد و آخرش زنده ماندم ، شما هم می توانید . پیش من ننه من غریبم بازی و کنه گی برای هر امر  روزمره در نیاورید وقتی تازه مهاجرت کرده اید . بدانید انتخاب مهاجرت یعنی انتخاب یک تلخی کشدار و  جستجوی هر روزه برای شهد و عسل جهت تحمل خالی زندگی . روی کمک من حساب کرده اید؟ اشتباه کرده ای
     
با این همه من سرسختانه معتقدم که یک رسوای قسی القلب نیستم و پلان بودنش را هم ندارم . اگر همه اینها را تحمل کردید و غر نزدید و زنده ماندید و سرتان را بالا گرفتید و کمک نخواستید مگر وقتی بیم جان می رفت ... شما در تیم من هستید . شما آنکسی هستید که من دوست دارم به او کمک کنم